جدول جو
جدول جو

معنی یک پستان - جستجوی لغت در جدول جو

یک پستان
واحد حجم به ظرفیت یک لیفه ی شلوار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیه پستان
تصویر سیه پستان
سیاه پستان، زنی که پستانش سیاه باشد، زنی که بچۀ خود را خوب پرورش ندهد، زنی که هر بچه ای را شیر بدهد، آن بچه بمیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شش پستان
تصویر شش پستان
زنی که پستان هایش نرم و بزرگ باشد، کنایه از زن پیر، کنایه از سگ ماده، دشنامی مخصوص زنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سگ پستان
تصویر سگ پستان
سپستان، درختی گرمسیری با برگ های گرد و نوک تیز و گل های سفید خوشه ای و خوش بو، میوۀ این گیاه بیضی شکل، زرد رنگ و دارای شیرۀ لزج و بی مزه است که پس از خشک شدن سیاه رنگ می شود و در طب سنتی برای معالجۀ بیماری های ریوی به کار می رود، شیرینک، سنگ پستان، مویزک عسلی، دارواش، مویزج عسلی، داروش، دبق، مویزه
فرهنگ فارسی عمید
(خُ پِ)
بی شیر. پستانی که شیر ندارد. چون: آن زن که برای دایگی استخدام شده بود خشک پستان بود
لغت نامه دهخدا
(یَهْ پِ)
زنی را گویند که فرزند او نماند و زنی را نیز گویند که هر طفل را که او شیر دهد بمیرد. (برهان) (آنندراج) :
از خون دل طفلان سرخاب رخ آمیزد
این زال سپیدابرو وین مام سیه پستان.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(شُ پِ)
زنی که پستانهای وی نرم و بزرگ و افتاده باشد. (از برهان) (ناظم الاطباء). کنایه از زن پیر که مانند شش پستانی نرم و سست داشته باشد. (آنندراج). نرم پستان و افتاده پستان. (غیاث اللغات) :
خیک است شش پستان زنی رومی دلی زنگی تنی
مریم صفت آبستنی عیسی دهقان بین در او.
خاقانی.
، زن پیر. (ناظم الاطباء). کنایه از زن پیر است. (از برهان)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ پِ)
ماده سگ. (ناظم الاطباء). سگ که به تازی کلب خوانند. (از برهان) ، دشنامی است که به زنان دهند چه ایشان را تشبیه به ماده سگ کرده اند. (ناظم الاطباء) (از برهان)
لغت نامه دهخدا
(پِ)
که پستانی چون میش دارد. که مانند میش است پستان او، نام نوعی انگور (در تداول مردم قزوین). (یادداشت مؤلف). نوعی انگور که حبه اش شبیه پستان میش است و از این رو آن نام گرفته و در خلخال آن را ’اینک امجگی’ یعنی ’گاوپستان’ یا ’پستان گاو’ نامند
لغت نامه دهخدا
(یُ)
حاکم نشین کانتن ’هرولت’ بخش ’بزیه’ واقع در ساحل مدی، نزدیک آبگیر کاپستان. جمعیت 4039 تن. انواع شراب
لغت نامه دهخدا
(سَ پِ)
سگپستان. سپستان. سفستان. دبق: حقنۀ دیگر قولنج بلغمی رابگیرند حلبه و تخم کتان... عناب و سکپستان از هریکی سی عدد. (ذخیره خوارزمشاهی). رجوع به سپستان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سگ پستان
تصویر سگ پستان
سپستان انگور دشتی
فرهنگ لغت هوشیار
زنی که پستانش سیاه رنگ باشد، زنی که کودک خود را مراقبت و تربیت نکند، زنی که هر کودک شیر او را بخورد بمیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شش پستان
تصویر شش پستان
زنی که پستانهایش نرم و بزرگ باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک سان
تصویر یک سان
همانند، برابر، مساوی، یک نواخت
فرهنگ فارسی معین